یاد شهدا...


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : پنج شنبه 17 مهر 1394
بازدید : 4059
نویسنده : مبین محمدی فخرآباد

بسم الله الرحمن الرحیم

 

صبح ساعت 7:30 از جلوی پایگاه موسی ابن جعفر(ح3) با نوای گرم برادر عزیز شیخ حمزه دهقانی به طرف گلزار شهید حرکت نمودیم.نیروی عظیم و وصف ناشدنی در وجودمان ما را به طرف گلزار شهید می کشاند تا اینکه پس از چند دقیقه پیاده روی از روستایمان به روستایی دیگر رسیدیم در بدو ورود به روستای خواسکوه دستی به آب خنک و گوارا زدیم و دوباره به طرف گلزار شهید رهسپار شدیم پس از غبار روبی و عطر افشانی دل به زیارت عاشورا سپردیم و تا اندازه ای دلمان از زرق و برق این روزگار پاک کردیم.

 

 

 

پس از زیارت عاشورا پذیرایی انجام شد و به طرف منزل شهید حرکت نمودیم.منزل شهید که شامل یک اتاق کوچک با روفرشیهای رنگ باخته آراسته شده بود پذیرایی صورت گرفت و پس از آن یکی از برادران بسیجی به مداحی پرداخت در پایان مادر شهید به خاطرات شهید از بدو تولد تا زمان شهادت پرداخت که بد نیست به گوشه ای از آن اشاره نماییم.

 

 

 

 

مادر شهید می گفت:((دوران شیر خوارگی محمد جواد بود که جهت چرای گوسفندان و جمع آوری هیزم برای سوخت به صحرا رفتیم و محمد جواد را در کنار بوته ای گذاشتیم و خودمان یعنی من و پدر محمد جواد چند صد متر آن طرف تر مشغول جمع آوری هیزم شدیم.هنگامی که برگشتیم خدا را شاهد میگیرم یک تکه کاغذ با نوشته ای قرمز بر روی قنداق محمد جواد مشاهده نمودیم از آنجا که سواد نداشتیم کاغذ را به منزل آوردیم و در صندوقچه ای نهادیم و تا موقع شنیدن خبر شهادت محمد جواد از آن سراغی نگرفتیم. هنگامی که به سراغ صندوقچه رفتیم هیچ اثری از نوشته نیافتیم))

 




:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: یاد شهدا , شهیدان زنده اند , شهید ,

مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به وبسایت رسمی روستای فخرآباد خوش آمدید

RSS

Powered By
loxblog.Com